آن سوی با تو بودن
منو با یه بوسه ، ببر تا ستاره بمونو یک لحظه نگام کن دوباره تو چشمای نازت یه دنیا امیده منو با یه بوسه ببر تا سپیده تو بودی که عشقو به قلبم سپردی منو تا به جشن شب و آینه بردی منو با یه بوسه ببر تا ستاره یه شب زیر بارون صدام کن دوباره بذار جون بگیرم از حرم نفس هات طلوعی به پا کن ز آتیش دستات کمک کن که از عشق ترانه بسازم هزار باردیگه به تو دل ببازم غمت روبه دست فراموشی بسپار بگو : نازنینم که خوابی یا بیدار منو با یک بوسه ببر تاستاره نظرات شما عزیزان: دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : وحید،گلی
درباره وبلاگ ![]() دوست عزیزم سلام قدمهات سبز و گل آذین. زیر آسمون آبی خدا و توی دشت پهن و زیبای زندگیمون خیلی از آدما هستن که عاشقن و عاشقانه زندگی میکنن دل وروحشون لبریز از مهره و مملو از محبتن اما...اما این آدما همیشه نمیتونن رازو نیازاشون و درد دلهاشون رو به کسی بگن همیشه سنگ صبوری نیست. من و وحید عزیزم نویسنده های این وبلاگیم که سنگ صبور و همدمی واسه گفتن حرفامون نداریم و بخاطر همین تصمیم به درست کردن این دنیای کوچیک گرفتیم تا درد دلها و راز و نیازای عاشقونه مونو توش بگیم. دوست من به دنیای کوچیک اما پر محبت و بی آلایش ما خوش اومدین. قدماتون رو چشمامون. دوستدارتون : وحید و گلی آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |